در زیر خاک حاصلخیز بهاری٬ دو دانه کوچک در کنار هم قرار گرفته
بودند. دانه ی اولی گفت: من می خواهم رشد کنم ٬ می خواهم ریشه های
خود را به اعماق خاک بفرســــتم و جوانــه های خود را به بــیرون از
پوسته ی زمین ٬ هدایت کنم و شکوفه ها و جوانه هایم رامانند پرچمی
که آمدن بهار را ٬ مژده می دهد٬روی زمین٬بگسترانم می خواهم گرمای
خورشید را در وجودم احساس کنم و زیبایـــــی و شکوه شبنم بهاری را
بر گلبرگ های خود مشاهده کنم.
بنابر این دانه ی اولی جان تازه ای گرفت و شروع به رشد و نمو کرد.
دانه دومی گفت : اما من می ترسم . اگــر ریشه های خود را به زیر خاک
بفرستم٬در اعماق تاریک زمین چه اتفاقی ٬ خواهد افتاد.
اگر از پوسته سخت زمین ٬ سر برآورم ٬ ممکــن است جوانه های ظریف
من آسیب ببینند٬...... هرگز اجازه نخواهم داد٬جوانه های من روی سطح
زمین پهن شده و حلزون ها آن ها را بخورند.
اگر شکوفه های زیبای من ٬ شکفته شود٬ شاید بچه خردسالی٬ مرا از ریشه
بکند٬نه٬ بهتر است همین جا مانده و منتظر شوم٬ شاید اوضاع بهتر شود.
بنا بر این دانه دومی رشد نکرده و منتظر ماند.
یک مرغ خانگی٬در حالی که زمین حاصلخیز بهاری را با نوک خود می کند
دانه منتظر را پیدا کرده و بی درنگ آن را خورد .
پند اخلاقی : انسانی که قدرت ریسک کردن نداشته واز رشد و بالیدن بهراسد
مشکلات زندگی او را خواهد بلعید.
سلام علی جان
کامنت زیبات رو خوندم ممنون علی جان تو همیشه منو شرمنده میکنی .
ریسک واقعا زیبا بود
به قول بزرگی :
کشتی ها در لنگرگاه ایمن ترند اما آنها برای این منظور ساخته نشده اند .
راستی گفتی کسالت داشتی . الان حالت بهتره ؟ واست آرزوی سلامتی میکنم .
به امید آمدنت به انتظارم
سلام
درسته تا ادم ریسک نکنه بزرگ نمی شه
موفق باشی
به راستی زندگی فرصت لمس لحظه هاست....
گاهی خوشی گاهی هم بدی
ولی واسه همه یکسانه...
و آدم بی غم نیست...
چه مرفه...... چه فقیر........
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ____
__***________****_______***____
_***__________**_________***___
_***______________________***___
_***__ خیلی مطلبات قشنگه____ ***___
__*** ___ خسته نباشی ______***____
___***________ _________***_____
____***_____LOVE!_____***______
______***___________***________
________***_______***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_______________
بازم بهم سر بزن خوشحال میشم
ممنون
حتماا
این نوشته منو یاد یه مطلب از کتاب دنیای سوفی نوشته یوستین گادر انداخت. اونجا میگه زندگی مثل کلاه شعبده بازهاست. ماها وقتی به دنیا می آییم روی لبه کلاه هستیم. از اونجا میتونیم هم شعبده باز رو ببینیم و هم همه هستی رو. اما به تدریج که بزرگ میشیم از لبه کلاه سقوط میکنیم و می افتیم توی اون و به جز یه عده انگشت شمار هیچ کدوممون هیچ وقت جسارت و توان برگشتن به لبه کلاه و دیدن شعبده باز رو پیدا نمیکنیم!!
آره باید ریسک کرد. ریسک برای بهتر شدن!!
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند
تـا که جـُبران خطای ازلـی را بکنـند
ای که در پیش تو عشق است امانت، زنهار!
نکـند نان به کف آری و به غفلت بخوری
آپم با یک نکته آموزنده در وبلاگم !منتظرم
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
سلام
ممنونم که بهم سرزده بودی..واقعا خوبه ادم ریسک کنه..البته ریسک هایی که ارزش داشته باشن..چون میدونی که..هر چیزی و هر کسی ارزش نداره که به خاطرش ریسک کنی..
باید راه دل و عقل رو با هم رفت..
شاد باشی و موفق
عالی بود....
اما ریسک ما فایده ای نداشت...
دلت شاد