در زندان کوچک تو
سردی دیوارها
به چشمانت
رنگ آسمانی می بخشد
دیری است که عشقی از تو
در من نمانده
در زندان کوچک تو
ما شبیه پروانه ها هستیم
و برای گریز از یکدیگر
به شیشه های پنجره کوبیده می شویم
من برای نجات خویش
گلهای اتاقت را
آب می دهم
عطر آن ها
سردی لب های تو را دارد
واچاگان پاپویان
سلام
زیبا بود
من آپم خواستی یه سر بزن
**موفق باشی**
.
.
.
تحمل کن که سنگ بی بهایی شود نرم و بسی قابل ولی آهسته آهسته
سلام
تو لطف داری
حتما سر میزنم
تو هم موفق باشی
یه بار میگن:دنیای زندونی دیواره...
زندونی از دیوار بیزاره
یه بار دیگه میگن:وقتی که دل تنگه فایدش چیه آزادی
زندگی زندونه وقتی....
اما زندونی عشق میگه: کی میگه زندون بده؟
وقتی زندونی خودش عاشق زندون موندنه...
من دوست داشتم که آزاد ازاد آزاد بودم
اولین کاری که می کردم این بود که
برمیگشتم به همون خاکی که بودم روز اول
عاشق این بازگشتم
تا یه سفالگری مثل تو از من یه کوزه ای یا یه مجسمه می ساخت
تا دورنگی و ......
حس نمی کردم
سلام علی(علس نه)جون
دیدی یو هم مث ما کفتان بریددددددددددددددد
هیچ وقت زندانی هیچ کسی نباشی .
حتی زندانی یه عشق
بهاری باشی
بای بوس باس
سلام بهار
آره به خدا من که کفم بریدددددددددد
نه عزیزم من خیلی وقت هست که آزاد شدم از حبس
دیگه زندانی کسی نیستم فقط زندانی خودمم
تو هم بهار جان بهاری باشی
بای بوس باس
به نظر من زندانی بودنم زیاد بد نیست به شرط که آدم خودش زندانش و زندان بانش و مدت زندانی بودنشو انتخاب کنه! که البته اینم عملا غیر ممکنه!
سلام
زیبا بود اما خبرم نکرده بودی
و اینکه چرا فرار؟
من به روزم و منتظر حضورت
سلام عزیز دل
پستی که نوشتی عالی بود و انتخاب مطالبت واقعا تحسین برانگیزه . کم پیدا ؟
میدونی که همیشه منتظر تو هستم .
به امید سبز بودنت ...