چراغ را خاموش کن ...
این حباب
که دیری است
چون اشک زنی معصوم
از سقف خاکستری آویخته است ،
فقط مصیبت هایم را تزیین می کند .
چراغ را خاموش کن ،
بگذار تاریکی چون خون شب
در رگهای ظریف چشمانم جریان یابد،
و من با اشتیاق
پنجره های چشمان بی خوابم را
در برابر تو ببندم
و با امواج نرم خاطره
به اعماق نفوذ ناپذیر روحت فرو روم .
چراغ را خاموش کن ،
چراغ را خاموش کن ...
خانم سارگیسیان ۲۰۰۲
:) شعر زیبایی رو انتخاب کرده بودی.
سلام
بابا روی دشمنات سیاه
این چه حرفیه
سوالم این بود که شما که تمام داستانهای سوپ جوجه برای روح رو خوندی از کدوم داستان بیشتر خوشت اومد و کدوم داستان همیشه تو ذهنت هستش؟
البته میدونم که سوال سختی هستش چون اکثر داستانها تاثیر گذارند
ولی من تونستم یکیش رو انتخاب کنم
ولی فقط یکیش
همیشه موفق باشی.
سلام
خیلی ممنون که خبر دادی..
شعر قشنگ و غمناکی بود
...
سلام علی
شعر بسیار ظریف وزیبایی است
با امواج نرم خاطره به اعماق نفوذ ناپذیر روحت فرو روم.....
در پناه حق
منم دوست دارم چراغا خاموش باشه. ولی مردم حرف در میارن! به دیده ی دراکولا نیگام می کنن!
شعر قشنگی بود.
قشنگ بود!
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق وخون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
سلام
خوبی؟؟
ممنون که اومدی....
منم آپم....
**موفق باشی**
من نگویم که در این شهر وفاداری نیست
هست بسیار ولی کو به وفاداری من
آنکه بیش از همه با من دم یاری میزد
دست برداشت ز من روز گرفتاری من
سلام به داداش علی گلم
خوبی مهربون ؟
تو کامنتت گفتی درگیری با خودت یا سرنوشت ؟ داداش حالت خوبه ؟ نگران نکن منو دیگه .
بازم یکی از اون ناب های ادبیات یک ناشناخته یک اثر زیبا و به یاد موندنی . به خدا به تو و احساس قشنگت حسودیم میشه .
من منتظرتم داداش با خبرای خوب بگو که دلتنگ نیستی ؟
سلام .
سلام
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
عید سعید فطر مبارک
ای بابا چی شده؟؟
روز عیدی اومد ببینم چیزی ننوشتی..با این امواج منفی خسته ام مواجه شدم..حالم گرفته شد..
زودتر برش دار و بگو که خستگیم در رفت :)
منم خستم...از دنیا...از آدماش...دورنگیاشون...
سلام
خوشحالم که او پست رو بر داشتی...امیدوارم که برطرف شده باشه..
شاد باشی
سلام
نمیخوای آپ کنی؟ اگه فک کردی اومدم اینجا بگم آپم سخت در اشتباهی! :دی