خورشید به خواب رفته بود،
درون سیب
وقتی که مار سیب را گزید
لب هایش سوخت
مار برای همیشه
توان بوسیدن را از دست داد .
پاپویان
خورشید را باور دارم ،حتی اگر نتابد.
به عشق ایمان دارم، حتی اگر آن را حس نکنم .
به خدا ایمان دارم، حتی اگر سکوت کرده باشد..
(دیوار نوشته ای مربوط به ویرانه های جنگ جهانی)
زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست،
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست!
زندگی آب روانی است روان میگذرد...
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
تنها تو می دانی که بهترین در زندگانیت
چگونه معنــــــا می شود.
از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است
آســان مگــذر
بر آنهـــا چنـگ در انداز ، آن چنـان کــــــه
بر زندگـــی خویـــش
که بـی حظور آنان ،زندگـــــی مفهوم خود را
از دســـت می دهــــد .
با دم زدن در هــوای گذشــته
و نگرانی فرداهای نیامده
زندگی را مگــذار که از لا به لای انگشــتانت فرو لغـــــزد
و آسان هدر شود.
هر روز ، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای.
و هرگز امید را از کف مده
آن گاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری.
همه چیز در آن لحظــــه ای به پـایـان می رسد
که قدم های تو باز می ایستد.
آن گاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که
هر چه بیشتر ارزانی داری
سرشــــــــــارتــر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری
آسان تر از کــــــــــف رود.
از روزهایت شتابان گذر مکـــن
کـــه در التـــهاب ایــن شــتاب
نه تنها نقطه ی سر آغاز خویش
که حتی سر منزل مقصود را گم کنی .
زندگی مســــــــــابقه نیست
زندگی یــک ســــــــــــــــــفر است
و تو آن مســـــــــــــــــــــــــــــــــافری باش
که در هر گامــــش
ترنم خوش لحظــــــه ها جاری ست .
( نانسی سیمس )
تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته
با خاطره قطارهای در گذرقیاس کنم
تو آخرین قطاری که ره می سپارد
شب و روز در رگ های دستانم
تو آخرین قطاری
من آخرین ایستگاه تو .
عشق عزیزم
دوستت دارم (۲تا)
چرا چنین شده ای؟
آه که عشق ما طنابی است خشن
که ما را بر هم گره می زند
با نشانه زخمی بر تن مان،
هر گاه که سرِ رها شدن داشته باشیم
از این زخم ،
سر جدا شدن از هم ،
گرهی دیگر بر ما میزند
با زخمی دیگر و آتشی دیگر.
چرا چنین شده ای ؟
تو را که می نگرم جز دو چشم
چون چشم همگان چیزی نمی بینم ،
دهانی را که ، زیبا تر از هر دهانی ،بوسیده ام
و تنت را می بینم چون تمامی تن ها
که بی هیچ خاطره ئی از من جدا شدند.
در زیر پوست تو زیر چشمان تو ،
چیزی نیست ،
درون دلت
جریانی بلورین
بی اینکه بدانند چرا میلرزد و نغمه سر می دهد .
چرا،چرا،چرا،
عشق من ، چرا؟
پابلو نرودا
آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را،
بر ریشه آرزوهایت حس می کنی،
به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها،
از شکستن قلب ستارگان است
هستی،
تو را اینگونه که هستی می خواهد...
از این رو همین هستی که هستی .
هستی ،
اینگونه که هستی به تو نیاز دارد...
وگرنه کس دیگری را بوجود می آورد نه تو را .
بنابراین " خود نبودن" غیر مذهبی ترین کار ماست. (اوشو)
شاید مرداب زیبا نباشه ،
اما میشه از توش نیلوفر پیدا کرد
اگه یه شب به آسمون نگاه کردی هیچ ستاره ای نداشت من حاضرم
تا صبح برات چشمک بزنم تا تنها ستاره ی شبهات باشم
(از طرف دوست عزیزم)